امروز یاد یکی از بیمارها توی زمان کارم افتادم
یکی از روزهای پاییزی، آقای جوان و مرتبی به مطب مراجعه کردن. از اون آدمها که متانت از ظاهر، طرز راه رفتن، حرف زدن و وجناتشون مشخص بود.
بعدا متوجه شدم این آقای جوان دندان پزشک هستن و خانمشون دچار سرطان توی ناحیه دستگاه گوارش شدن (این نوع سرطان در بیشتر موارد مقاوم به درمانه و سخت پاسخ می گیرن)
هر دو عزیز هم جوان بودن. شاید آقا 40 و خرده ای و خانم حدودای 38 سال. اگر اشتباه نکنم یه فرزند کوچیک هم داشتن.
معمولا هزینه درمان این بیماران از طریق سلول درمانی بالاست. حداقلی ترین رقم رو می تونم در اون زمان 800 میلیون تومان بگم براتون تا ارقامی مثل 2-3 میلیارد تومان (با دلار 70-80 هزار تومانی)
این آقا ابتدا برای صحبت اولیه خودشون به همراه مدارک کامل پزشکی بیمار اومدن و همسرشون همراهشون نبود. طبق برآورد من، راضی هم از مطب بیرون رفتن. راضی از این نظر که دکتر بیمارشون رو پذیرفته بود و گفته بود به خاطر سن کمش میپذیرم درمانشون رو شروع کنم و صحبتهای اولیه انجام شده بود. (چون معمولا این بیمارها با این نوع سرطان هزینههای بالایی دارن و شانس بهبودیشون کمتر از بقیه است، اگر سنشون بالا هم باشه دکتر نمیپذیره)
خلاصه، این آقا گفت من یک بخشی از هزینه رو برای شروع درمان جور و واریز میکنم و بیمار رو برای ویزیت اولیه و شروع درمان در جلسه بعدی با خودم میارم.
گذشت و واریزی انجام نشد و دفعه بعد بیمار و همسرشون و خواهر آقا به مطب مراجعه کردن. خواهر آقا متخصص داخلی بود. اومده بودن مجدد صحبت کنن.
بعد از اینکه صحبت کردن، خواهر و آقا بیرون توی سالن انتظار نشستن و بیمار داخل، روی تخت معاینه دراز کشیده بود.
خواهر و آقا داشتن با زبان خودشون (فارس نبودن و به جهت برنخوردن به قومیتهای عزیز، قومیت رو فاکتور میگیریم) باهم صحبت میکردن. من متوجه حرفشون شدم.
خواهر آقا بهشون میگفت: این زن موندنی نیست، مریضه، اصلا از کجا معلوم همون اول هم مریض بوده و به ما انداختن دخترشون رو (معذرت میخوام بابت لحن و کلام. فقط نقل قول میکنم)
میدونی چقدر هزینه اش میشه، چرا تو باید این هزینه رو انجام بدی در صورتی که شانس بهبودیش کمه. ولش کن. بخدا زن برای تو زیاده. خودم برات یه زن میگیرم و الی آخر...
(این بخش هم که من دلم میخواست پاشم و پرینتر رو توی سر خواهر و آقای مثلا محترم خرد کنم رو هم قلم میگیرم)
همه این حرفها روی آقا تاثیرگذار بود و ایشون برای پرداخت هزینه دودل شدن.
نمیخوام وارد جزئیات درمانی و چیزهای دیگه بشم. در نهایت با هزار حرف و چک و چونه و صحبت، آقا به صورت چک نصف هزینه رو پرداخت کرد و خانم درمانش رو شروع کرد و تا زمانی هم که من سرکار بودم وضعیت بیمارشون پایدار و قابل قبول بود.
من این بخش از این بیمار رو هیچوقت یادم نمیره و دلیل گفتن این داستان شد:
خانم بیمار خانه دار بود. با توجه به چیزی که من دیدم و متوجه شدم، ترجیح همسرشون خانهداری و رسیدگی به امور منزل بوده. نه اینکه ایشون خودشون تمایلی نداشته باشن.
چون از لحاظ مالی به شکل مستقیم، آوردهای از نظر بقیه نداشته، مستحق این نبوده که بخش مالی زندگی برای ایشون هزینه بشه (واقعا همین الان هم که دارم اینها رو می نویسم، دلم میخواد یه چیزی رو توی سر اون خواهر و آقا و امثال اون دوپایان، خرد کنم)
اون کلینک، داستانها، آدمهاش و زندگیهاشون برای من هزارتا درس داشتن. از این زن و شوهر این چیزها رو یاد گرفتم:
- هر موجود دوپایی شایسته این نیست اسمش رو انسان گذاشت. با تخفیف همون آدم میتونیم بهش بگیم.
- توی این زمانه اول از همه سعی کنین از همه نظر استقلال رو تجربه کنین، چون این موجود دوپا در هر برههای از زمان میتونه تغییر کنه (زن و مرد هم نداره)
- سعی کنین همیشه توی زندگیتون مشخص باشین، پررنگ باشین، حضور داشته باشین. لطفا روح نباشین. (این بیشتر به درد خانمها میخوره، همون جمله معروف زنی که خرج داره ارج داره. شاید راجع به این هم حرف زدم پایان این نوشته)
- موقع ازدواج شخصیت طرف مقابل براتون از تیپ، قیافه، استایل، پول و داراییش بیشتر اهمیت داشته باشه. لطفا آدم مستقل رو برای زندگی تون انتخاب کنین از اون آدمها که برای خونه تون و اتفاقات درونش، ایشون و شما تصمیم میگیرین، نه یه ایل و تبار
- اگر شد یه بخشی از درآمد رو برای هزینههای درمانی سرمایه گذاری کنین(همون روز مبادا)
- شما فقط همسرتون رو انتخاب نمیکنین، بلکه پدر و مادر برای فرزندانتون و ژنتیک و اخلاق انتخاب میکنین.
- سعی کنین همیشه سلامت روح و جسمتون رو اولویت قرار بدین، خیلی از بیماری های صعب العلاج امروز، فقط و فقط نتیجه استرسهای مداومه، نه ژنتیک
- باشعور باشین، با آدمهای باشعور هم ارتباط بگیرین
- بزدل نباشین
+ شما هم توصیه و تجربه می تونین اضافه کنین. درس های زندگی هستن :)
.
.
.
.
.
.
+ اینکه میگن: زنی که خرج داره، ارج داره :
زمانهای قدیم معنی این ضرب المثل بیشتر مشخص بوده. زنها به شکل مستقیم مثل مردها آورده اقتصادی برای خونه نداشتن. برای همین اگر زنی خودش رو کاملا وقف خونه و زندگی میکرد، در نهایت به یک روح سرگردان توی اون خونه تبدیل می شد.
برای اینکه این اتفاق نیفته و شوهر و باقی همیشه متوجه باشن که یه موجودی به اسم زن توی این خونه هست که فداکاره و باید قدرش رو دونست، میگفتن زنی که خرج نداره ارج نداره
چون زنی که خرج می کرد، به شوهرش هر روز یادآوری می کرد که من هستم، من موجودیت دارم، من رسیدگی میخوام، من توجه می خوام، برای داشتن من باید حواست باشه و ...
واسه همین میدیدم زن هایی که خرج ندارن، واقعا به مرور توی خونه به یه روح تبدیل می شدن که کسی انگار اون ها رو نمیدید.
اگر توی این زمان هم زن هایی هستن که همون مدلی هستن، پس باید بهش دقت کنن. درست و غلط این جمله با توجه به شرایط مشخص میشه :)
لطفا با لطافت از اینجا گذر کنید