شاعران در پی چشمان سیه میگردند
غافل از اینکه غزل، قهوه چشمان تو بود...
+ پ.ن: تمامی تصاویر و متنها شخصی است. در صورتی که از عکسهای عمومی در فضای اینترنت استفاده شود، متن «تصویر تزئینی است» حتما در انتها قید خواهد شد
شاعران در پی چشمان سیه میگردند
غافل از اینکه غزل، قهوه چشمان تو بود...
+ پ.ن: تمامی تصاویر و متنها شخصی است. در صورتی که از عکسهای عمومی در فضای اینترنت استفاده شود، متن «تصویر تزئینی است» حتما در انتها قید خواهد شد
در هر زمان زندگی جاریست
چه در تهران
چه در گیلان
چه در یک کوی بی پایان
چه باشی در جهانی کوچک و کوتاه
چه باشی در زمانی بس طویل آنگاه
گر توانی بگذرانی هر دمی را با رهایی
از بدی و از تباهی
با خوشی و خَلق یک لبخند شادی
بر لب آن آدم افسرده حال،
یا بسازی شادی بی انتهایی
در دل یک کودک مانده در این شام بلا
یکه و تنها به مانند درختی در بلا
تو همانی که جهان کوچک و کوتاه خود را
بُرده ای.
بُرده ای این صفحه شطرنج را
بُرده ای سرتاسرِ این بازی پر رنج را
و تو
آن یک از هزار
با دلی پر زِ امید و آرزوهای دراز
تو به تنهایی
تمام نقشه دنیای فانی را
به یک لبخند
و یک قطره
ز شوق دیدن شادی
عوض کردی
و تو
یک از هزار
به تنهایی توانستی بگردانی
امید رفتهی از دست این دنیای رنج
تا بزاید
تا بیاید
باز هم
کودکی در این جهان
با امید و آرزوهای نهان...