سه شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 21:1 توسط غریب السلطنه | 

(با هق هقی آرام): آقای دکتر به خدا دیگه کم آوردم، نمی‌تونم ادامه بدم. این روزها همش به این فکر می‌کنم خودم رو بندازم توی دستگاه خردکن و راحت شم. (سکوتی طولانی ناشی از حس درد و مسلط شدن بر خود)

باور کنین همین دیشب تا پیش خردکن رفتم، حواسش بهم نبود، خواستم خودم رو از روی میز پرت کنم تا از همه دردهام خلاص شم ولی نشد، نتونستم.

توی یه لحظه تمام اون خاطرات خوش گذشته مثل یه فیلم از جلوی چشم‌هام گذشت. همون روزهایی که من دوست صمیمی و یار غارش بودم و وقتش رو با من می‌گذروند. طوری که بدون من نمی‌تونست زندگی کنه.

چه شب‌هایی که با هم تا صبح بیدار بودیم و چه لحظات داغ و پر هیجانی که داشتیم. یه جوری من رو بغل می‌کرد که انگار هیچ چیز دیگه‌ای توی این دنیا بیشتر از من براش با ارزش نبود.

اما حالا من حتی اگه بمیرم هم اصلاً مهم نیست. مطمئنم حتی من رو یادش نمیاد. (بغضی که بالاخره می‌شکنه و به گریه تبدیل میشه.)

ببخشید، نتونستم خودم رو کنترل کنم. تنها کسایی که این روزها باهاشون حرف میزنم، مداد و خودکارن. اگه اون‌ها نبودن، خیلی وقت پیش همه چی تموم میشد. البته اون دوتا هم دلشون خونه. گفته بودن عشق پر از رنجه، ولی من احمق گوش نکردم. حالا یه عاشق دل شکسته‌ام که عشقش ترکش کرده.

(با حالتی دگرگون که انگار انرژی ناشناخته‌ای گرفته) آقای دکتر، ولی من ناامید نمیشم. امروز اومدم حرف بزنم که بتونم خودم رو جمع و جور کنم و عشقم رو نجات بدم. اون عفریته (موبایل) تمام هوش و حواسش رو برده جوری که هرشب توی بغلشه و بدون اون خوابش نمیبره. صبح ها با صدای نکره‌اش بیدار میشه و چشم وا نکرده اون رو ناز میکنه.

من هزار برابر از اون بهتر، اصیل‌تر، خانواده‌دارتر و جذاب‌ترم. ولی اون سیاست داره، بلده چیکار کنه. میخوام برم کلاس‌های چگونه با سیاست باشیم استاد بی‌هنر، دلبری‌های تضمینی و بادی لنگوئیج استاد زپرتی زاده، سلیطه یا آرام، مسئله این است؟ استاد ظریفیان رو شرکت کنم و تا مثل اون باسیاست بشم و دل عشقم رو ببرم.

نشد هم میرم پیش اون فالگیر کاربلده که میگه: اگر میخواهید کمتر از ۲۴ ساعت عشقتان را برگردانید، یا اونی که میگه در کمتر از یک هفته با ما عشق خود را ذلیل خودتان کنید؛ نسخه میگیرم.

شما بشین و ببین من چه غوغایی به پا میکنم. جلسه بعد با صفحات پر میام، فقط شما دعا کن توی این مدت پاره نشدم.

+ تنها فایده‌ای که نبود برق برای من داره، تمرکزم روی نوشتنه. یه شمع سوزان و یه دفتر و فضای عاشقانه با دوز تمرکز بالا 😅

برچسب ها :

کتاب

،

موبایل

،

تکنولوژی

مشخصات
تراوشات ذهن یک آشفته دل لطفا با لطافت از اینجا گذر کنید
موجودی رنجور در پس این کلمات نهفته است
شاید برای شما تنها سطرهایی پر از کلمات باشند
اما برای او
تمام آن چیزی است که دارد
دارایی اش را به حراج نگذارید


+ سخنان اینجانب تاریخ انقضا دارد.