شنبه دهم آبان ۱۴۰۴ ساعت 0:32 توسط غریب السلطنه
|
یکی از پزشکان همکار، در زمینه مدیریت کسب و کار هم تحصیلات عالیه داشت و همیشه این رو در هر زمینهای به ما گوشزد میکرد که:
هر مشتری ناراضی میتونه بین ۱۰ تا ۱۵ نفر رو با خودش ببره در حالی که هر مشتری راضی نهایت بتونه ۳ نفر رو با خودش همراه کنه
این مسئله همیشه توی ذهنم موند و خب در واقع این مسئله براساس کارکرد مغزی آدمها اتفاق میافته.
چند وقت پیش یک بخشی از صحبتهای دکتر مکری رو داشتم گوش میدادم درباره این صحبت میکرد که والد خوب بودن بهتره یا والد بی آزار بودن؟
و بر اساس شواهد و تحقیقاتی که انجام شده گفت: والدینی که بی وقفه تلاش میکنن که لحظات خوبی رو با بچههاشون بسازن و مثلا ۱۰۰ لحظه خاص و طلایی ساختن ولی در کنار اونها ۵ تا موقعیت تلخ و ناراحت کننده هم ایجاد کردن مثلا توی جمع دوستان فرزند غرورش رو شکستن یا خاطره تلخی رو براش رقم زدن، به نسبت والدین بی آزاری که شاید موقعیت خاص و طلایی برای فرزندانشون رقم نزدن ولی هیچوقت هم خاطره تلخ و ناراحت کننده ای هم براشون نساختن، در ذهن فرزندان والدین بی آزار والدین بهتری بودن.
بعد اومدم خودم رو شاهد مثال قرار دادم. من همیشه این جملات رو به خودم میگم:
والدین من مثل من یک بار تجربه زندگی داشتن
یکبار تجربه مادر و پدر شدن داشتن
اونها هم مثل من دارن یاد میگیرن
اونها هم هیچوقت کامل و بینقص نیستن
اونها هم قربانی چرخه معیوب ناآگاهی در تربیت و نیازها بودن
اونها هم تلاش خودشون رو کردن
اونها هم از هیچ زحمتی فروگذار نکردن
و...
من هر روز اینها رو به خودم یاد آوری میکنم، ولی همیشه اتفاقاتی میافته و رفتارهایی میکنن که اون بخش تلخ برام بسیار پررنگ میشه و قلبم بابت رفتارشون میشکنه.
بعد تمام خاطرات تلخی که بهم دادن رو یادم میاد و مدام اون جملات کم رنگ و کم رنگ میشن.
فکر میکنم خیلی از آدمها این تجربیات رو دارن و واقعیت اینه که مغز خاطرات بد رو بیشتر و با جزئیات دقیق تر به خاطر میسپاره درحالی که خاطرات خوب اونقدر دقیق توی حافظه نمیمونن.
یکی از دلایل مهم علمیش هم اینه که اساس بدن و تک تک سلول ها برای حفظ بقاست. شادی هیچوقت عامل خطری برای بقا نبوده پس بدن با شادی هشداری دریافت نمیکنه. ولی زمان ناراحتی، استرس، فشار عصبی، ترس و هر خاطره تلخ و منفی، مغز یه سیگنال خطر دریافت میکنه.
پس تمام اون حس و خاطره رو ثبت میکنه تا دفعه بعد اگر مجدد تجربه کرد بدونه که این خطرناکه و باید ازش دوری کنه.
با تمام اینها دیگه فکر نکنم نتیجه چندان سخت باشه.
نارضایتی همیشه مخربتره و به همون اندازه پیشگیری از نارضایتی خیلی موثرتر از حس رضایتی خواهد بود که حالا فی مابین ۱۰ بار رضایت، ۲ بار هم اتفاق بد افتاده باشه.
من به عنوان یه انسان میدونم برای رشد همه جانبه باید یه سری سختیها و تلخیها رو تجربه و تحمل کنم. ولی به نظرم همه اون سختی ها رو تلخی ها رو میتونم از جامعه، اطرافیان، مدرسه، دانشگاه، کار و ... بگیرم و تنها محیط خوبی که همیشه بدونم برام بدون هیچ آسیبی و امنه، خانوادهامه.
از همونهایی که توی مسیر رشد حتی اگه کار اشتباهی ازت سربزنه میدونی میتونی با اطمینان برای به والدینت بگی و بدونی بهت کمک میکنن و راهنمایی درست میدن تا کار اشتباهت رو اصلاح و جبران کنی. بدون اینکه مدام بخوان سرزنش کنن، قلبت رو بشکنن یا بگن اصلا اشتباه کردی اومدی اینجا و ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
+ زیاد نوشتم، ولی امیدوارم اول برای خودم و بعد برای دیگران مفید باشه.
+ هیچکس کامل و بی نقص نیست، ولی واقعا اگر خانواده تو هر شرایطی اون نقطه امن بچه باشه؛ به نظرم ۸۰٪ مسیر تربیت بی نقص پیش رفته.
+ من صاحب نظر نیستم، فقط تجربیات خودم رو با دانشی که از تجربیات و دانش دیگران نشات گرفته تطبیق میدم.
+ آگاهی شاید خوب بنظر برسه (واقعا خوبه)، ولی عمیقا دردناک و ترسناکه:)
+ آگاهی همراه با عمل، درست و مفیده. مثل اونی که همیشه توی قرآن و کتابهای دینی و اندیشه خوندیم و همیشه سوال امتحان بوده
ایمان + عمل صالح